تمام نا تمام من

اين روزهاي ابولفضل

1392/9/15 19:15
نویسنده : مامان فاطمه
93 بازدید
اشتراک گذاری
 

نفس مامان، خورشید خونه ، ابولفضل جونم ، یکی یه دونه...

 

 روز به روز خوردني تر ميشي نفس مامان

 

اومدم از شيرين كاريات بگم عشقم

 

تازگي وقتي پوشكتو عوض ميكنم بينيتو ميگيري و ميگي  اه اه....قهقهه

 

ماشالله خيلي خيلي مهربوني و بخشنده و هميشه هر خوراكي داري مياري

و با بقيه قسمت ميكني و حتي به اجبار ميگي بايد بخوريد خنده

 

سمت گاز و بخاري كه ميري خودت  هشدار ميدي  وميگي  ماما

داغه...

 

هنوز هم خوب غذا نميخوري و من بايد دائم دنبالت باشم تا بهت غذا

 بدم...

 

 وقتي كار بدي ميكني و دعوات ميكنم به عنوان معذرت خواهي فوري لباتو

 جمع ميكني

 

و مياي بوسم ميكني..اون وقته كه از خوشحالي ذوق مرگ ميشم...

 

وقتي واسه خرابكاري دستت به جايي نميرسه...سريع صندلي كوچولوت و

 مياري

 

ميري روش همه چي رو درب و داغون ميكني...

 

عاشق ايني كه با چنگال سيب زميني سرخ كرده بخوري...

 

وقتي ميگم واسه مامان آواز بخون...صداتو نازك ميكني با آهنگ ميگي

 ناي... ناي ....ناي.....

 

قبل از بيرون رفتن حتما بايد خودت با برس موهاتو شونه بزني....

 

خودت فلش و ميزاري و آهنگ مورد علاقتو گوش ميدي...

 

سيب و نانگي و موز خيلي دوست داري...

 

كلمات جديدي كه ياد گرفتي...

 

 اقا.....آد

گاو ....باو

ان آن...ماشين

پيسي...گربه

پوس...پوست

دادا....دالي

ابا...عباس

دووو...دوغ

ابيت....كبريت

انو...عمو

هپو....هاپو

گمشك...گنجشك

و خيلي كلمات ديگه كه بعدا اضافه ميكنم...

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)